خلاصه داستان بازی Assassin's Creed Mirage
بازی Assassin's Creed Mirage در قرن نهم میلادی و در بغداد جریان دارد و داستان باسیم ابن اسحاق (Basim Ibn Ishaq) را روایت می‌کند؛ فردی که از یک دزد خیابانی به یکی از قدرتمندترین اساسین‌ها (Hidden Ones) تبدیل می‌شود.

شروع داستان
باسیم یک یتیم سرگردان در خیابان‌های بغداد است که همراه دوستش نیهال (Nihal) زندگی می‌کند. او برای زنده ماندن، دزدی می‌کند اما همیشه در آرزوی پیوستن به گروه مخفی اساسین‌ها است.

یک روز، او در جریان یک سرقت با دشمنان ناشناخته‌ای روبه‌رو می‌شود که به دنبال یک artifact (شیء باستانی اسرارآمیز) هستند. در همین زمان، او با روشن (Roshan)، یکی از اعضای برجسته‌ی اساسین‌ها، آشنا می‌شود. پس از فرار از این درگیری، روشن باسیم را به العاموت (پایگاه مخفی اساسین‌ها) می‌برد، جایی که او مهارت‌های یک قاتل مخفی را می‌آموزد.

سفر باسیم برای کشف حقیقت
باسیم به بغداد بازمی‌گردد و مأموریت پیدا می‌کند تا "The Order of the Ancients" (سازمان پیشگام تمپلارها) را نابود کند. او در این راه چهره‌های بانفوذ و خطرناک شهر را شکار می‌کند و متوجه می‌شود که بغداد پر از توطئه‌های مخفی است.

اما با هر سرنخی که پیدا می‌کند، سوالات بیشتری درباره گذشته خودش برایش پیش می‌آید. او شروع به دیدن توهمات و کابوس‌های وحشتناک از موجودات عجیب می‌کند که کم‌کم ذهن او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در نهایت، باسیم پی می‌برد که او فراتر از یک انسان عادی است و سرگذشتی بسیار قدیمی‌تر دارد.

اوج داستان و پایان بازی
با پیشرفت داستان، مشخص می‌شود که باسیم در واقع تجسم دوباره‌ی لوکی (Loki)، یکی از ایزدهای نورس از تمدن ایسو (Isu) است. حافظه‌ی گذشته‌ی او در طول بازی فعال می‌شود و او به ماهیت واقعی خود و قدرت‌هایی که در وجودش نهفته است، پی می‌برد.

بازی به گونه‌ای تمام می‌شود که زمینه را برای اتفاقات Assassin's Creed Valhalla فراهم می‌کند، جایی که باسیم در دنیای مدرن به عنوان یکی از اصلی‌ترین شخصیت‌ها بازمی‌گردد.

نتیجه‌گیری
Assassin's Creed Mirage بازگشتی به ریشه‌های مخفی‌کاری سری اساسینز کرید است، با تمرکز بر داستانی غنی، خیانت‌ها، کشف هویت واقعی و مبارزه با یک دشمن مخفی که قرن‌ها قدرت را در اختیار داشته است.